Sunday, January 26, 2003

... گریه ام می گیرد ....
داشتم این ترانه خیلی قشنگ رو گوش میدادم که...
------------
روبروی تو کیم من، یه اسیر سر سپرده
چهره تکیده ای که، تو غبار آینه مرده
من برای تو چی هستم، روح تنهای تحمل
بین ما پل عذابه، من خسته پایه پل
ای که نزدیکی مثل من به من، اما خیلی دوری
خوب نگاه کن تا ببینی، چهره گرد و صبوری
کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم
از تو بیش از همه دنیا از خودم بیش از تو خستم
ببین که خستم غروره سنگم، اما شکستم
کاشکی از عصای دستم، یا که از پشت شکستم
تو بخونی تو بدونی، از خودم بیش از تو خستم
بین که خستم، تنها غروره عصای دستم
از عذاب با تو بودن، در سکوت خود خرابم
نه صبورم و نه عاشق، من تجسم عذابم
تو سراپا بیخیالی، من همه تحمل درد
تو نفهمیدی چه دردی، زانوی خستمو تا کرد
+
زیر بار با تو بودن، یه ستون نیمه جونم
این که اسمش زندگی نیست، جون به لبهام میرسونم
هیچی جز شعر شکستن، قصه فردای من نیست
این ترانه زواله، این صدا صدای من نیست
ببین که خستم، تنها غروره عصای دستم
کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم
از تو بیش از همه دنیا از خودم بیش از تو خستم
ببین که خستم غروره سنگم، اما شکستم
از عذاب با تو بودن، یه ستون نیمه جونم
این که اسمش زندگی نیست، جون به لبهام میرسونم
تو سراپا بیخیالی، من همه تحمل درد
تو نفهمیدی چه دردی، زانوی خستمو تا کرد
---------------
اینو می دونم که بدونه اجازه ترانه سرا و خوانندش نوشتم، اما دردسترسم نیستن آخه، و میدونم بعضی جاهاش رو اشتباهی نوشتم، هر چی گوش دادم درست متوجه نشدم یکی دوتا از کلماتش رو ؛)
... مرا تو خواستی اینچنین
ببین که این چنین شدم....

No comments: