Saturday, January 18, 2003

امشب کلی با دایی حرف زدیم، به خطر حرفهای دیشب بعضی ها رنجیده خاطر شده بود، خیلی هم ناراحت شده بود، درسته که منظوری پشت اون حرفا نبوده( شایدم بوده ما که خبر نداریم) اما آدم باید قبل از اینکه حرفی رو بزنه بهش فکر کنه، مثلا حالا این درسته که دایی به خاطر یه شوخی اینقدر دلش بشکنه و فکر کنه که کسی قدر زحمتها و محبتاش رو نمی دونه، آخه چرا او ن حرفو زدی خاله جان، جانم به فدایت، می دونم منظوری نداشتی، اما باید موقعیت دایی رو درک کرد و از این شوخی ها دست برداریم.
یه ضرب المثل نمی دونم کجایی خیلی و معروفه که میگه هر شوخی هیچی هیچی هم که نباشه، یه ذره اش جدیه! درسته؟!
فراموش باید کرد آره ، باید بدی ها رو فرامش کرد.
==========================
سعدی ( درود بر او باد) میگه:
... چوب دانی ز چه در آب فرو می نرود شرم دارد ز فرو بردن پرورده خویش ...
!!!
بقول مریم ح.
ایکاش در چشمهایت، تردید را دیده بودم
یا از همان روز اول، از عشق ترسیده بودم...
...
دریچه ها (مهدی اخوان ثالث)
ما چون دو دریچه، روبروی هم،
آگاه ز هر بگومگوی هم،
هر روز سلام و پرسش و خنده،
هر روز قرار روز آینده.
عمر آینه بهشت، اما... آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خشته ست،
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست.
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد،
نفرین به سفر، که هر چه کرد او کرد.
...
بدرود

No comments: