گاهی آدم فکر می کنه واسه چی؟! ها اصلا واسه چی؟! گاهی هم فکر می کنه واسه کی؟ گاهی چرا الان؟ چرا اينجا؟ چرا اونوقت نه؟ چرا یه جايه ديگه اصلا؟
اصلا چه ربطی داشت؟!!! بعد مدتها اومدی حالا هم ميگی چرا جوابتو ندادم؟!!! خيلی... والا!!!!! می دونی که می دونم نميشه......
=====
=====
عاشقم من عاشقی بيقرارم
کس ندارد خبر از دل زارم
آرزويی جز تو در دل ندارم
من به لبخندی از تو خرسندم
مهر تو ای مه آرزومندم
بر تو پابندم
از تو وفا خواهم
من ز خدا خواهم
تا به رهت بازم جان
تا به تو پيوستم
از همه بگسستم
بر تو فدا سازم جان
...
خيز و با من در افق ها سفر کن
دلنوازی چون نسيم سحر کن
ساز دل را نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن
نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن
=====
Sunday, April 20, 2003
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment