امشب فيلمی نسبتا خوبی رو بعد از مدتها که دلم می خواست ببينم ديدم! درسهای زيادی داشت! اما چه فايده برای اونايی که چشم گوششون بسته است و يا عمدا چشم و گوششون بسته است. ولی اونايی که می بينن و می شنون که ديگه ديدن اين فيلما براشون تکراری است! کافيه دور و برشون رو نگاه کنن.
هميشه بايد بگذريم!!!!
یه چيزی ... اگه آدم شناخت کافی نداشته باشه می تونه عاشق بشه؟ اونم عشق واقعی؟
من اون شب که بازی رئال منچستر بود نمی دونستم طرف کدوم باشم! اما خداييش رئال يه چيز ديگس:-)
Friday, April 25, 2003
Thursday, April 24, 2003
چقدر سخته اينکار، نمی دونی چطوری بايد ادامه بدی،...
اه ، الان دارم بازی ميلان و آژاکس و نگاه می کنم.می خواستم بگم بالاخره يکی ديگه از تيمای مورد علاقه ما داره می بره، اما انگار نمی خواد ببره!
ههههاااااااااا....
بالاخره پيپو گل زد! هاها! خوب موقعی هم گل زد.
----
آره داشتم می گفتم، با وضع موجود که تازه هم بوجود نيومده و هر روز داره سخت تر ميشه، واقعا آدم نمی دونه که چطوری بايد کنار بياد:-(
اه ، الان دارم بازی ميلان و آژاکس و نگاه می کنم.می خواستم بگم بالاخره يکی ديگه از تيمای مورد علاقه ما داره می بره، اما انگار نمی خواد ببره!
ههههاااااااااا....
بالاخره پيپو گل زد! هاها! خوب موقعی هم گل زد.
----
آره داشتم می گفتم، با وضع موجود که تازه هم بوجود نيومده و هر روز داره سخت تر ميشه، واقعا آدم نمی دونه که چطوری بايد کنار بياد:-(
Wednesday, April 23, 2003
Tuesday, April 22, 2003
هميشه همين طوری بوده! هر وقت وقت تصميم گيری های مهم بوده، با حرفای قشنگ و روشنفکرانه اما تو خالی، کلاه سرت می رود!!!! مشکل اينه که همون اول به تو خالی بودنش پی نمی بری!!!
اين لينک رو يه دوست نازنين بهم داده، البته فکر کنم ايشون هم اينو از تو وبلاگها پيدا کرده شايد،! اما باز منم اينجا میگذارمش!!!
اين لينک رو يه دوست نازنين بهم داده، البته فکر کنم ايشون هم اينو از تو وبلاگها پيدا کرده شايد،! اما باز منم اينجا میگذارمش!!!
Monday, April 21, 2003
باز آمدم باز آمدم
از پيش آن يار آمدم
در من نگر در من نگر
بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم
از جمله آزاد آمدم
چندين هزاران سال شد
تا من به گفتار آمدم
+
آنجا روم آنجا روم
بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان
کاين جا به زنهار آمدم
+
من مرغ لاهوتی بدم
ديدی که ناسوتی شدم
دامش نديدم ناگهان
در وی گرفتار آمدم
+
من نور پاکم ای پسر
نه مشت خاکی مختصر
آخر صدف من نيستم
من دُرّ شهوار آمدم
مارا به چشم سَر مبين
مارا به چشم سِر ببين
آنجا بيا مارا ببين
آنجا سبک بار آمدم
....
از پيش آن يار آمدم
در من نگر در من نگر
بهر تو غمخوار آمدم
شاد آمدم شاد آمدم
از جمله آزاد آمدم
چندين هزاران سال شد
تا من به گفتار آمدم
+
آنجا روم آنجا روم
بالا بدم بالا روم
بازم رهان بازم رهان
کاين جا به زنهار آمدم
+
من مرغ لاهوتی بدم
ديدی که ناسوتی شدم
دامش نديدم ناگهان
در وی گرفتار آمدم
+
من نور پاکم ای پسر
نه مشت خاکی مختصر
آخر صدف من نيستم
من دُرّ شهوار آمدم
مارا به چشم سَر مبين
مارا به چشم سِر ببين
آنجا بيا مارا ببين
آنجا سبک بار آمدم
....
Sunday, April 20, 2003
گاهی آدم فکر می کنه واسه چی؟! ها اصلا واسه چی؟! گاهی هم فکر می کنه واسه کی؟ گاهی چرا الان؟ چرا اينجا؟ چرا اونوقت نه؟ چرا یه جايه ديگه اصلا؟
اصلا چه ربطی داشت؟!!! بعد مدتها اومدی حالا هم ميگی چرا جوابتو ندادم؟!!! خيلی... والا!!!!! می دونی که می دونم نميشه......
=====
=====
عاشقم من عاشقی بيقرارم
کس ندارد خبر از دل زارم
آرزويی جز تو در دل ندارم
من به لبخندی از تو خرسندم
مهر تو ای مه آرزومندم
بر تو پابندم
از تو وفا خواهم
من ز خدا خواهم
تا به رهت بازم جان
تا به تو پيوستم
از همه بگسستم
بر تو فدا سازم جان
...
خيز و با من در افق ها سفر کن
دلنوازی چون نسيم سحر کن
ساز دل را نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن
نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن
=====
اصلا چه ربطی داشت؟!!! بعد مدتها اومدی حالا هم ميگی چرا جوابتو ندادم؟!!! خيلی... والا!!!!! می دونی که می دونم نميشه......
=====
=====
عاشقم من عاشقی بيقرارم
کس ندارد خبر از دل زارم
آرزويی جز تو در دل ندارم
من به لبخندی از تو خرسندم
مهر تو ای مه آرزومندم
بر تو پابندم
از تو وفا خواهم
من ز خدا خواهم
تا به رهت بازم جان
تا به تو پيوستم
از همه بگسستم
بر تو فدا سازم جان
...
خيز و با من در افق ها سفر کن
دلنوازی چون نسيم سحر کن
ساز دل را نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن
نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن
=====
Saturday, April 19, 2003
با دلشدگان جور و جفا تا به کی آخر
آهنگ وفا ترک جفا بهر خدا کن
.......
اوضاع خيلی درهم و بر هم شده! اول فکر می کردم فقط من اينجوری هستم! اما حالا مطمئن شدم که نه، فقط منم که اينجوری گير انداختم خودمو!!!!
از اون روزا که قلبا نزديکتر از امروز بود
آواز همشهریام صميمی و دلسوز بود
از اون روزا که رستم هنوز برام رستم بود
دستای اون گمشده اندازه دستم بود
از اون روزا که شبهاش می شد ستاره شمرد
اسم گلای باغو می شد به خاطر سپرد
از اون روزا تا امروز یه عمره که می گردم
دنبال اون کسی که تو اون روزا گم کردم
از اون روزا که عکسا زير غبار نبودن
گنجشکای تو ايوون فکر فرار نبودن
از اون روزای معصوم روزای خوب بازی
روزای عادی عشق روزای بی نيازی
...
تموم لحظه ها رو به انتظار شمردم
فقط واسه يه لحظه است که تا امروز نمردم
برای اون لحظه که تموم بشه جستجو
گمکردمو ببينم تو آينه روبرو
...
چند وقتی هست که چيزی ندارم که اينجا بنويسم ، به همين خاطر گاهی شعرای مورد علاقه خودم رو می نويسم! من به وبلاگای زيادی سر می زنم! اما کم کامنت می گذارم، یه دليلش اينه که دلم نمی خواد صاحبش فکر کنه به اين خاطره که اونم بياد وبلاگ منو بخونه! چون واقعا دلم نمی خواد کسی فکر کنه وقتشو با خوندن مطالب من تلف کرده!!
از طرفی گاهی واقعا نمی دونم که چی بايد بگم! خوب آدم هميشه که نظر و کامنت نداره، داره؟
آهنگ وفا ترک جفا بهر خدا کن
.......
اوضاع خيلی درهم و بر هم شده! اول فکر می کردم فقط من اينجوری هستم! اما حالا مطمئن شدم که نه، فقط منم که اينجوری گير انداختم خودمو!!!!
از اون روزا که قلبا نزديکتر از امروز بود
آواز همشهریام صميمی و دلسوز بود
از اون روزا که رستم هنوز برام رستم بود
دستای اون گمشده اندازه دستم بود
از اون روزا که شبهاش می شد ستاره شمرد
اسم گلای باغو می شد به خاطر سپرد
از اون روزا تا امروز یه عمره که می گردم
دنبال اون کسی که تو اون روزا گم کردم
از اون روزا که عکسا زير غبار نبودن
گنجشکای تو ايوون فکر فرار نبودن
از اون روزای معصوم روزای خوب بازی
روزای عادی عشق روزای بی نيازی
...
تموم لحظه ها رو به انتظار شمردم
فقط واسه يه لحظه است که تا امروز نمردم
برای اون لحظه که تموم بشه جستجو
گمکردمو ببينم تو آينه روبرو
...
چند وقتی هست که چيزی ندارم که اينجا بنويسم ، به همين خاطر گاهی شعرای مورد علاقه خودم رو می نويسم! من به وبلاگای زيادی سر می زنم! اما کم کامنت می گذارم، یه دليلش اينه که دلم نمی خواد صاحبش فکر کنه به اين خاطره که اونم بياد وبلاگ منو بخونه! چون واقعا دلم نمی خواد کسی فکر کنه وقتشو با خوندن مطالب من تلف کرده!!
از طرفی گاهی واقعا نمی دونم که چی بايد بگم! خوب آدم هميشه که نظر و کامنت نداره، داره؟
Friday, April 18, 2003
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که نخوانند بی خبر نرود
طمع در آن لب شيرين نکردم اولی
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
سواد ديده غمديده ام باشک مشوی
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
ز من چو باد صبا بوی خود دريغ مدار
چرا که بی سر زلف توام بسر نرود
دلا مباش چنين هرزه گرد و هرجايی
که هيچ کار ز پيشت بدين هنر نرود
مکن بچشم حقارت نگاه در من مست
که آب روی شريعت بدين قدر نرود
من گدا هوس سرو قامتی دارم
که دست در کمرش جز به سيم و زر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت بدر نرود
سيا نامه تر از خود کسی نمی بينم
چگونه چون قلمم دود دل بسر نرود
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفيد
چو با شه در پی هر صيد مختصر نرود
بيار باده و اول بدست حافظ ده
به شرط آنکه ز مجلس سخن بدر نرود
به هر درش که نخوانند بی خبر نرود
طمع در آن لب شيرين نکردم اولی
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
سواد ديده غمديده ام باشک مشوی
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود
ز من چو باد صبا بوی خود دريغ مدار
چرا که بی سر زلف توام بسر نرود
دلا مباش چنين هرزه گرد و هرجايی
که هيچ کار ز پيشت بدين هنر نرود
مکن بچشم حقارت نگاه در من مست
که آب روی شريعت بدين قدر نرود
من گدا هوس سرو قامتی دارم
که دست در کمرش جز به سيم و زر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت بدر نرود
سيا نامه تر از خود کسی نمی بينم
چگونه چون قلمم دود دل بسر نرود
به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفيد
چو با شه در پی هر صيد مختصر نرود
بيار باده و اول بدست حافظ ده
به شرط آنکه ز مجلس سخن بدر نرود
Wednesday, April 16, 2003
زندگی خیلی زيباست!
شاديهایمان را قسمت کنيم.
جالبه که هرچی تقسيمش کنيم بيشتر ميشه؟!!! اما غما رو هم ميشه تقسيم کرد! اما فکر کنم اين یکي ديگه کم بشه!!
+++++++========++++++++
کوچ عاشقانه
ای تو جاری توی رگهام صدای پای نفسهام
ای که بوی تو رو داره لحظه های خواب و رؤيام
فرصت بودن با تو اگه حتی یه نفس بود
برای باور بودن همه چيز و همه کس بود
کاش می شد با تو بهار آرزوهام پا بگيره
کاش می شد با تو دوباره زندگی معنا بگيره
کوچ عاشقانه تو لحظه شکستن من
خلوت شبانه من تا هميشه از تو روشن
از غم نبودن تو گريه کردم تو نديدی
هق هق تلخ صدامو تو نبودی نشنيدی
ای تو جاری توی رگهام صدای پای نفسهام
ای که بوی تو رو داره لحظه های خواب رؤيام
....
شاديهایمان را قسمت کنيم.
جالبه که هرچی تقسيمش کنيم بيشتر ميشه؟!!! اما غما رو هم ميشه تقسيم کرد! اما فکر کنم اين یکي ديگه کم بشه!!
+++++++========++++++++
کوچ عاشقانه
ای تو جاری توی رگهام صدای پای نفسهام
ای که بوی تو رو داره لحظه های خواب و رؤيام
فرصت بودن با تو اگه حتی یه نفس بود
برای باور بودن همه چيز و همه کس بود
کاش می شد با تو بهار آرزوهام پا بگيره
کاش می شد با تو دوباره زندگی معنا بگيره
کوچ عاشقانه تو لحظه شکستن من
خلوت شبانه من تا هميشه از تو روشن
از غم نبودن تو گريه کردم تو نديدی
هق هق تلخ صدامو تو نبودی نشنيدی
ای تو جاری توی رگهام صدای پای نفسهام
ای که بوی تو رو داره لحظه های خواب رؤيام
....
Tuesday, April 15, 2003
Sunday, April 13, 2003
ای پرستوهای خسته سرزمين پاکيم کو
اين خيابانها غريبن کوچه های خاکيم کو
+
نه امانی نه اميدی نه به شب نور سپيدی
نه سروری نه سرودی قصه بود هر چه شنيديم
+
با تو هستم ای ستاره پشت ابر پاره پاره
داری باز قصه می بافی قصه هات پايون نداره
+
نه سکوتی نه صدايی نه رهی نه ردپايی
توی اين هوای دلگير من اسيرم تو رهايی
+
با تو ای ستاره پاکم بی تو من اسير خاکم
توی اين کوير لعنت تشنه موندم و هلاکم
اين خيابانها غريبن کوچه های خاکيم کو
+
نه امانی نه اميدی نه به شب نور سپيدی
نه سروری نه سرودی قصه بود هر چه شنيديم
+
با تو هستم ای ستاره پشت ابر پاره پاره
داری باز قصه می بافی قصه هات پايون نداره
+
نه سکوتی نه صدايی نه رهی نه ردپايی
توی اين هوای دلگير من اسيرم تو رهايی
+
با تو ای ستاره پاکم بی تو من اسير خاکم
توی اين کوير لعنت تشنه موندم و هلاکم
Friday, April 11, 2003
من بعضی وقتا نوشته های قبلیم رو دوباره می خونم! اما تعجب می کنی اگه بگم خیلی هاش واسم غريیه است و انگار خودم ننوشتمشون!!! بعضی ها رو که اصلا يادم نمياد کی نوشتم؟! دليلش رو نمی دونم، البته يه دليلش اينه که همش چرند و پرند می نويسم!!!
ز دست محبوب ندانم چون کنم
وز هجر رويش ديده جيحون کنم
يارم چو شمع محفل است
ديدن رويش مشکل است
سرو مرا پا در گل است
بر خط و خالش مايل است
يار من دلدار من کمتر تو جفا کن
يادی آخر تو ز ما کن
=====
راستی اين قاسم افشارم خوب ابی ای هستا، هم صداش يکم شبيه هست و هم سعی می کنه حرکاتش و تيپش هم مثل ابی باشه! ديدين؟ خيلی باحاله!!!
ز دست محبوب ندانم چون کنم
وز هجر رويش ديده جيحون کنم
يارم چو شمع محفل است
ديدن رويش مشکل است
سرو مرا پا در گل است
بر خط و خالش مايل است
يار من دلدار من کمتر تو جفا کن
يادی آخر تو ز ما کن
=====
راستی اين قاسم افشارم خوب ابی ای هستا، هم صداش يکم شبيه هست و هم سعی می کنه حرکاتش و تيپش هم مثل ابی باشه! ديدين؟ خيلی باحاله!!!
Thursday, April 10, 2003
با عرض سلام دوباره!!
ديدی اين عراقی های بيچاره چقدر خوشحال بودن از سقوط صدام، هر چند اصلا از عراقی و عرب خوشم نمیاد اما خدا کنه اين خوشحاليشون دوام داشته باشه و گرنه ....
راستی من نمی دونم چرا اين دوست عزيزمون نمی تونه نوشته های منو فارسی ببينه! نکنه واقعا اشکال از من باشه، من سواد اين چيزا رو ندارم، البته نوشته های من همچين ارزش خوندن که نداره! ولی خودم که فارسی می بينمشون...کمک!!!
ديدی اين عراقی های بيچاره چقدر خوشحال بودن از سقوط صدام، هر چند اصلا از عراقی و عرب خوشم نمیاد اما خدا کنه اين خوشحاليشون دوام داشته باشه و گرنه ....
راستی من نمی دونم چرا اين دوست عزيزمون نمی تونه نوشته های منو فارسی ببينه! نکنه واقعا اشکال از من باشه، من سواد اين چيزا رو ندارم، البته نوشته های من همچين ارزش خوندن که نداره! ولی خودم که فارسی می بينمشون...کمک!!!
Tuesday, April 08, 2003
سلام به همه!
چقدر زود گذشت، اينقدر زود که اصلا انگار چيزی نبود، هميشه اين طوريه و من هيچ وقت عبرت نگرفتم از اشتباهاتم. خدا بهم رحم کنه! اين روزا روزای خيلی سختيه برای من، شايد بزرگترين چالش زندگيم باشه تا الان، و من اميد کمی به پيروزی دارم.
بعد از بيست روز جنگ انگار بالاخره باور شد که آمريکا و انگليس با کسی شوخی ندارن، من اصلا موافق اين دوتا نيستم، اما موافق اونای ديگه هم نيستن که فکر می کنن عقل کل هستن و ميشينن مسائل جنگ رو تحليل می کنن، روزای اول که از نظر اونا آمريکا شکست خورده بود و با خفت داشت به خونه بر می گشت. من نمی دونم اينا به چه رويی اين حرفا رو می زنن، هميشه مخاطبشون رو احمق حساب می کنن، بابا دست خوش!!!
به هر حال از نظر من اين جنگ فقط بازنده داره و اين وسط برنده ای وجود نخواهد داشت.
خودمونيم چوب خدا هم بعضی وقتا همچين بی صدا هم نيستا!!!
راستی يکی از دوستان گفتن که نتونستن نوشته های منو فارسی ببينن، نکنه بقيه هم نمی بينن، لطفا!!... :-)
چقدر زود گذشت، اينقدر زود که اصلا انگار چيزی نبود، هميشه اين طوريه و من هيچ وقت عبرت نگرفتم از اشتباهاتم. خدا بهم رحم کنه! اين روزا روزای خيلی سختيه برای من، شايد بزرگترين چالش زندگيم باشه تا الان، و من اميد کمی به پيروزی دارم.
بعد از بيست روز جنگ انگار بالاخره باور شد که آمريکا و انگليس با کسی شوخی ندارن، من اصلا موافق اين دوتا نيستم، اما موافق اونای ديگه هم نيستن که فکر می کنن عقل کل هستن و ميشينن مسائل جنگ رو تحليل می کنن، روزای اول که از نظر اونا آمريکا شکست خورده بود و با خفت داشت به خونه بر می گشت. من نمی دونم اينا به چه رويی اين حرفا رو می زنن، هميشه مخاطبشون رو احمق حساب می کنن، بابا دست خوش!!!
به هر حال از نظر من اين جنگ فقط بازنده داره و اين وسط برنده ای وجود نخواهد داشت.
خودمونيم چوب خدا هم بعضی وقتا همچين بی صدا هم نيستا!!!
راستی يکی از دوستان گفتن که نتونستن نوشته های منو فارسی ببينن، نکنه بقيه هم نمی بينن، لطفا!!... :-)
Monday, April 07, 2003
سال نويی یه خونه تکونی لازم بود اما یه خورده دير شده !
خيابان خوابها
باز بوی باورم خاکستری است
صفحه های دفترم خاکستری است
پيش از اينها حال ديگر داشتم
هر چه می گفتند باور داشتم
پيرها زهر هلاهل خورده اند
عشق ورزان مهر باطل خورده اند
باز هم بحث عقيل و مرتضی است
آهن تفتيده مولا کجاست
نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بيت المال روشن مانده است
+
دستها را باز در شبهای سرد
ها کنيد ای کودکان دوره گرد
مژدگانی ای خيابان خوابها
می رسد ته مانده بشقابها
در صفوف ايستاده بر نماز
ابن ملجم ها فراوانند باز
سر به لاک خويش برديد ای دريغ
نان به نرخ روز خورديد ای دريغ
گير خواهد کرد روزی روزی ات
در گلوی مال مردم خار ها
من به در گفتم و ليکن بشنوند
نکته ها را مو به مو ديوارها
+
با خودم گفتم تو عاشق نيستی
آگه از سر شقايق نيستی
غرق در دريا شدن کار تو نيست
شيعه مولا شدن کار تو نيست
نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بيت المال روشن مانده است
......
خيابان خوابها
باز بوی باورم خاکستری است
صفحه های دفترم خاکستری است
پيش از اينها حال ديگر داشتم
هر چه می گفتند باور داشتم
پيرها زهر هلاهل خورده اند
عشق ورزان مهر باطل خورده اند
باز هم بحث عقيل و مرتضی است
آهن تفتيده مولا کجاست
نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بيت المال روشن مانده است
+
دستها را باز در شبهای سرد
ها کنيد ای کودکان دوره گرد
مژدگانی ای خيابان خوابها
می رسد ته مانده بشقابها
در صفوف ايستاده بر نماز
ابن ملجم ها فراوانند باز
سر به لاک خويش برديد ای دريغ
نان به نرخ روز خورديد ای دريغ
گير خواهد کرد روزی روزی ات
در گلوی مال مردم خار ها
من به در گفتم و ليکن بشنوند
نکته ها را مو به مو ديوارها
+
با خودم گفتم تو عاشق نيستی
آگه از سر شقايق نيستی
غرق در دريا شدن کار تو نيست
شيعه مولا شدن کار تو نيست
نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بيت المال روشن مانده است
......
Subscribe to:
Posts (Atom)