Tuesday, June 10, 2003

بگذار تا مقابل روی تو بگذريم
دزديده در شمايل خوب تو بنگريم
شوق است در جدايی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نياوريم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستريم
مارا سری است با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سريم
گفتی ز خاک بيشترند اهل عشق من
از خاک بيشتر نه که از خاک کمتريم
ما با توايم و با تو نه ايم اينت بلعجب
در حلقه ايم با تو و چون حلقه بر دريم
نه بوی مهر می شنويم از تو ای عجب
نه روی آنکه مهر دگر کس بپروريم
از دشمنان برند شکايت به دوستان
چون دوست دشمن است شکايت کجا بريم؟
ما خود نمی رويم دوان از قفای کس
آن می برد که ما به کمند وی اندريم
سعدی تو کيستی که در اين حلقه کمند
چندان فتاده اند که ما صيد لاغريم

No comments: