نه که یه وقت فکر کنی دیگه اینجا نمی نویسما؟! نه اینجا فعلا سر جاشه و من هنوز قصد ندارم دست از سرت وردارم، اینو گفتم که خیال نکنی جا زدما، همون طوری که بهت گفتم، هر جا بری بالاخره یه روز گیرت میارم. واسه اون روز...
-----
خوابم یا بیدارم، تو با منی با من
همراه و همسایه، نزدیکتر از پیرهن
باور کنم یا نه، حرم نفسهاتو
ایثار تنسوز، نجیب دستاتو
+
خوابم یا بیدارم، لمس تنت خواب نیست
این روشنی از توست، بگو که از آفتاب نیست
بگو که بیدارم، بگو که رؤیا نیست
بگو که بعد از این، جدایی با ما نیست
+
اگه این فقط یه خوابه، تا ابد بذار بخوبم
بذار آفتاب شم و تو خواب، از تو چشم تو بتابم
بذار اون پرنده باشم، که با تن زخمی اسیره
عاشق مرگه که شاید، توی دست تو بمیره
+
خوابم یا بیدارم، ای اومده از خواب
آغوشتو وا کن، قلب منو دریاب
برای خواب من، ای بهترین تعبیر
با من مدارا کن، ای عشق دامنگیر
+
من بی تو اندوه سرد زوستونم
پرنده ای زخمی اسیر بارونم
ای مثل من عاشق همتای من محجوب(؟)
بمون بمون با من ای بهترین ای خوب
-----
من الان نباید اینجا باشم، کلی کار دارم که مونده رو دستم ، اما نمی دونم چرا دست رو دست گذاشتم و کاری نمی کنم، اما اگه خدا بخواد فردا شروع می کنم، هر چند به قول بزرگی « فردا یعنی هرگز »....
امشب حرفای جالبی شنیدم، واقعا آدم باید بقیه رو چقدر احمق فرض کنه تا همچین حرفای تاریخی بزنه، خیلی خوبه گاهی به حرفای این جور آدما گوش داد و فهمید که دنیا دست کیه؟! آی قربون دهنت لقمان، ؛-) ولی اون یارو چه سؤالایی می پرسیدا؟ مثل اینکه از من بپرسید بعضی ها میگن تو دروغگویی، حالا شما راسگویی یا دروغگو؟!! حتما منم میام میگم آره به جون شما من خیلی هم راس نمی گم!!!
Sunday, February 02, 2003
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment